پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
تا حالا فکر کردین که ضریب هوشی شما چقدره ؟
نوشته شده در دو شنبه 4 دی 1391
بازدید : 313
نویسنده : سجادرشیدی

 

تا حالا فکر کردین که ضریب هوشی شما چقدره ؟

ضریب هوش متوسط بین ۹۵ تا ۱۱۰ بوده و ضریب هوشی اکرثر انسان ها مابین این دو عدد قرار دارد ! طبق همین تست ظریب هوشی من ۱۱۸ در اومد که فکر کنم خوب باشه :D راهنما : تعداد سوالات ۴۰ تا هستش و شما ۴۰ دقیقه برای پاسخ دادن زمان دارید برای پاسخ دادن باید مشخص کنید در جای خالی کدامیک از اشکال A تا H باید قرار گیرد که با ۸ شکل دیگر هماهنگ باشد.


براي گرفتن استخاره خود اينجا را كليك كنيد


:: موضوعات مرتبط: روان شناسی , تست هوش , نمره اعصاب شما چند است؟ (تست روانشناسی) , تست : درصد فضولی خود را بسنجید , هوش خود را با اين آزمون بسنجيد , عمومی , 6نکته برای آقایان , داستان و نکات آموزنده , معني نام كشور هاي جهان , ,



پدرومادر
نوشته شده در یک شنبه 24 ارديبهشت 1386
بازدید : 389
نویسنده : اعضای شرکت

پدر و مادر ؟؟ >>  >>آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن. >>وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن. >>وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!... >>به سلامتي همه مادراي دنيا... >>  >>  >>پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند ! >>  >>شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ... >>  >> >>خورشيد >>هر روز >>ديرتر از پدرم بيدار مي شود >>اما >>زودتر از او به خانه بر مي گردد ! >> >>به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن >>ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!! >>  >>  >>  >>سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ، >>نه مرگ ، >>نه ترس ، >>سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛ >>  >>سلامتيه اون پسري که... >>.. >>10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت... >>.. >> 20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت.... >>... ... ... ... .. >> 30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه...!!! >>.. >>باباش گفت چرا گريه ميکني..؟ >>.. >>گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد...! :( >>  >>  >>  >>هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم >>که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود… >>ولي پدر ... >>... ... ... ... >>يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند >>خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست >>فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد … >>بياييد قدردان باشيم ... >>به سلامتي پدر و مادرها >>  >>  >> >>(( قند )) خون مادر بالاست . >>دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛ >>اشک‌هاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛ >>دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد! >>حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد! >>دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش . >>  >>  >> >>دست پر مهر مادر >>تنها دستي ست، >>که اگر کوتاه از دنيا هم باشد، >>از تمام دستها بلند تر است... >>  >>  >>  >>پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!! >>پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟ >>پسر ميگه : من..!! >>... ... ... >>پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!! >>پسر ميگه : بازم من شيرم... >>پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟ >>پسر ميگه : بابا تو شيري...!! >>پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟ >>پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا... >>به سلامتي هرچي پدره >>  >> >>مادر >>تنها کسيست که ميتوان "دوستت دارم"‌هايش رااا باور کرد >>حتي اگر نگويد...??? >>  >>سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه >>اما غصه شو با سيگار ودود سيگارش! >>  >>  >>  >>مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ،دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود! >>مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن.... >>  >>  >>  >>پدرم هر وقت ميگفت "درست ميشود"... >>تمام نگراني هايم به يک باره رنگ ميباخت...! >>  >>  >> >>  >>  >>آدم پير مي شود وقتي مادرش را صـــــــــــــــــــــــــــــ دا ميزند اما جوابي نميشنود......... >>ممماااااااااااادددددددررررررر. ............. >>  >>  >>  >>تو 10 سالگي : " مامان ، بابا عاشقتونم" >>تو 15 سالگي : " ولم کنين " >>تو 20 سالگي : " مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم" >>... ... ... >>تو 25 سالگي : " بايد از اين خونه بزنم بيرون" >>تو 30 سالگي : " حق با شما بود" >>تو 35 سالگي : "ميخوام برم خونه پدر و مادرم " >>تو 40 سالگي : " نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!" >>تو  هفتاد سالگي : " من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن ...! >>بيايد ازهمين حالا قدر پدرو مادرامونو بدونيم... >>از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ... >>  >>  >>  >>بهشت از آن مادران است در حالي که به جز پرستاري و نگهداري از فرزندان ، هيچ حق ديگري نسبت به آتها ندارند و براي بيشتر چيزها اجازه ي بابا لازم است !!!!! >>  >>وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني چقدر آهسته ميره ، ميفهمي پير شده ! وقتي داره صورتش رو اصلاح ميکنه و دستش ميلرزه ، ميفهمي پير شده ! وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره ، ميفهمي چقدر درد داره اما هيچ چي نميگه... و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش به خاطر غصه هاي تو هستش ، دلت ميخواد بميري >>  >>  >>  >>اگر 4 تکه نان  خيلي خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشيد >>کسي که اصلا از مزه آن نان خوشش نمي آيد (( مادر )) است >> >> >> نویسنده؛صابررضوانطلب


:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه , عمومی , داستان و نکات آموزنده , ,



صفحه قبل 1 صفحه بعد